نگو دیوانه

 دست روی دلم نگذار

 من که هر بار

 زیر گریه

 فقط با تو حرف میزنم

 

 زیر این سقف سخت

 ببین چه نرم نفس می کشم؟

 

 چه می کشم!

 از خانه های پر پنجره

 وروزهایی که پرنده پر نمی زند

 

 خستگی ناپذیر

 با خودم حرف می زنم

 با تو

 پرنده...

بی شیر وشکر

هرچه خواست

به کامم ریخت

قهوه را تلخ تلخ

                   داغ داغ...

همه جا سر زدم

 کجایی حسنک ؟

مرغ وخروسها کلی به فیس بوک نوک زده اند

 

گاوها کامنت گذاشته اند:

 " شیرمان خشکید"

 

وگوسفندان بی هیچ چرایی خمیازه می کشند

 

به تاریخ مصرفمان فکر کن

آن سوی آب چه می کنی

                                 حسنک! 

این روزها دلم هوس مدرسه دارد.....

 

 

 

چه خوب وکند می گذشت آن روزها

چه تند می دویدی

چه تند می نوشتم

 

چقدر برای چوپان دروغگو سبیل آتشین گذاشتیم

برای گاو شیرده عمو حسین

شاخ های تیز،

آنقدرکه چند صفحه،چند آبادی

 آنطرف تر هم پیدا بود

 

وکوکب خانم،یادش بخیر

جز پخت وپز کاری نداشت

 

خدا همه رفتگان را بیامرزد...

 

 

چه دیر فهمید ژپتو ی پیر

یک تکه چوب را

خوب خوب هم که بسازد‌

عصای دستش نمی شود

 

چه زودباور کرد

 پینوکیو آدم شد

 

بیگانه!نه

اما چه سرد

این گوشه ایستاده ای

 

فردا خداحافظی گرمی درپیش است

نه مثل همیشه

که دستهایم را رها کنی

 

مثل آخرین بوسه

بر جنازه ای سرد!

حساب کرده ام

با پس انداز پارسال

وآرزوهای از این پس پراکنده

چقدر باید حواسم را جمع کنم

 

رو به تماشاچیان لبخند بزنم

و به رویم نیاورم که

این بازی... چه دخلی به تو دارد

 

دوباره دستهای خالی

جیبم را پر می کنند

 

حساب کرده ام

امسال

هوا چقدر سرد می شود!